از کارآموزی تا مدیرعامل شدن؛ اورسولا برنز (Ursula Burns)
به گزارش باشگاه فوتبال بارسلونا، معمولا عرف بسیاری از جوامع این است که مردان مهمترین موقعیت را اشغال نمایند و در پست های مختلف کاری تعداد مردان بیش از زنان باشد.
در خصوص فناوری هم تصور خیلی ها این است که مردانه است و طبعا مردهای بیشتری باید نسبت به زنها در این حوزه فعالیت نمایند، حال آنکه تازه ترین آمار چیز دیگری می گوید. صنعت فناوری تا به حال 39 هزار و 900 نفر را مشغول به کار نموده که 60 درصد استخدام شده ها زن و 40 درصد آن ها مرد هستند.
این برای اولین بار است که آمار زنان شاغل در حوزه تکنولوژی نسبت به مردان بیشتر می گردد و در سالهای گذشته چنین نبوده است. هر چند درکل زنان 31 درصد از کل بازار کار را به خود اختصاص داده اند اما حضور پررنگشان در عرصه تکنولوژی نشان از این دارد که خانم ها در عرصه های دیگر هم مردان را تهدید می نمایند! دلیل اصلی سنگینی کفه ترازوی اشتغال زنان نسبت به مردان در حوزه تکنولوژی هنوز کاملا معین نیست اما به نظر می رسد پیروزیت های افرادی چون ماریسا مایر، مدیرعامل یاهو، زن های زیادی را راغب به حضور در این عرصه نموده است. از طرفی کمتر بودن حقوق خانم ها نسبت به آقایان هم کارفرماها را تشویق می نماید تا از نیروهای زن بیشتر استفاده نمایند.
اورسولا برنز نه تنها نخستین مدیرعامل زن سیاه پوست یک شرکت حاضر در فهرست 500 شرکت برتر نشریه فورچون(Fortune 500) است، بلکه پس از انتصابش به سمت مدیرعامل زیراکس در سال 2009 نخستین باری بود که در شرکتی با این اندازه، یک مدیرعامل زن جانشین مدیرعامل زن دیگری می شد. دستمزد او یکی از بالاترین دستمزدهای مدیران حال حاضر جهان بوده و در فهرست سال 2009 در یکی از معتبرترین نشریات اقتصادی به عنوان چهاردهمین زن قدرتمند جهان شناخته شد.
اورسولا برنز در سپتامبر سال 1958 در بخش پایینی شرق منهتن به جهان آمد. محله ای که به گفته خود وی در آن موقع با دار و دسته های خلافکار و معتادان مواد مخدر پر شده بود. مادر برنز که اتوکشی و تمیزکردن دفتر یک دکتر را برعهده داشت، به تنهایی وی را بزرگ کرد. برنز نقش مادرش را در شکل گیری شخصیتش مسئله ای اساسی می داند. وی می گوید : او زنی واقع گرا، متمرکز، عملگرا و نمونه کامل یک آدم خود ساخته بود. همواره می گفت موقعیتی که در آن قرار داری با آن نوع انسانی که هستی متفاوت است.
او پیروزیت را این گونه تعریف می کرد: سود رسانی به جهان بیش از چیزی است که از آن دریافت نموده ای. با این حال، متاسفانه مادرش زنده نماند تا پیروزیت های بی شمار دخترش را مشاهده کند.
برنز به دبیرستان کاتولیکی که تنها دختران در آن تحصیل می کردند رفته و پس از آن وارد موسسه پلی تکنیک دانشگاه نیویورک شد و مدرک لیسانس مهندسی مکانیک خود را در سال 1980 از آن دانشگاه دریافت کرد. در تابستان همان سال وی به عنوان کارآموز به زیراکس رفت و یک سال بعد، یعنی پس از خاتمه دوره فوق لیسانس در دانشگاه کلمبیا به صورت تمام وقت در زیراکس استخدام شد. در طول سال های بعد، وی در پروژه های مختلفی به عنوان توسعه دهنده و طراح محصول ایفای نقش کرد تا این که در ژانویه سال1990 ورق برگشت.
در اواخر سال 1989 برنز در جلسه هایی مداوم با حضور میلند هیکس، از مدیران ارشد اجرایی زیراکس شرکت می کرد. در یکی از این جلسه ها فردی از هیکس سوالی پرسید که به نظر برنز کاملا نامربوط بود، اما هیکس با خونسردی و طول و تفصیل به فرد پاسخ داد. پس از جلسه برنز به هیکس گفت که متوجه نمی گردد چرا تا این اندازه به سوال آن فرد اهمیت داده است. سپس آن ها کمی در این رابطه صحبت کردند.
کمی بعد هیکس از وی خواست به دفترش برود و برای برنز شرح داد که باید به ایده های افراد مختلف اهمیت داده گردد. وی یکی از اصول مدیریتی را اعطای فرصت به کارمندان زیر دستی و گوش کردن به آن ها به جای ترساندنشان دانست. او سپس شرح داد که برخورد بد و موضع گیرانه با نظریه ها می تواند برای یک سازمان بسیار گران تمام گردد، سپس هیکس پست دستیار اجرایی را به برنز پیشنهاد داد. برنز که در آن موقع 31 ساله بود، ابتدا زیاد از این شغل استقبال نکرد، زیرا آن را کاری خسته نماینده و در حد یک منشی فرض می کرد. اما به زودی برای او معلوم شد که مساله خیلی جدی تر از این صحبت ها است. برنز به عنوان دستیار اجرایی هیکس، باید با وی به سفرهای متعدد کاری رفته و در تصمیم گیری های مهم، شرکت می کرد. شوق یاری به حل مسائل کلان شرکت باعث شد تا وی این شغل را بپذیرد. هیکس نیز در این مدت بارها و بارها تجربه ها و نظریه های ارزشمند مدیریتی اش را به اورسولا منتقل نموده و وی را به سمت تبدیل شدن به مدیری پیروز پیش برد.
در طول ماه های بعد، برنز به عنوان دستیار هیکس در جلسه های متعددی با پل آلایر، رییس زیراکس در آن موقع، شرکت می کرد. برنز متوجه الگوی جالبی در صحبت های آلایر شد. هر بار آلایر اعلام می کرد که شرکت باید استخدام نیروهای جدید را متوقف سازد، اما ماه بعد دوباره هزار نیروی جدید به این شرکت اضافه می شد. روحیه رک گویی برنز باعث شد تا نتواند این تضاد را بپذیرد. در یکی از جلسه ها وی به آلایر گفت : من کمی گیج شده ام. اگر شما مرتب می گویید که باید استخدام متوقف گردد و ما دوباره هزار نفر را در ماه بعد استخدام می کنیم، چه کسی باید دستور توقف استخدام را بدهد تا این کار واقعاً صورت گیرد؟ آلایر نگاهی معنی دار به برنز کرد و جلسه ادامه پیدا کرد. چند هفته بعد آلایر با برنز تماس گرفت و خواست که وی را در دفترش ببیند. برنز تصور می کرد که خبر خوبی در راه نیست، اما در نهایت آلایر، وی را از هیکس گرفته و دستیار اجرایی خودش ساخت.
درس های مدیریتی برنز تحت نظارت آلایر نیز ادامه یافت و وی هر روز نکته های جدیدی را در زمینه رهبری سازمان به دانش خود می اضافه نمود. برنز به آهستگی درجه های ترقی را طی نموده و در سال 1999 به عنوان معاون اول بخش تولیدات جهانی انتخاب شد. در این زمان زیراکس دوران بسیار سختی را سپری می کرد. راهبردهای انتقالی نادرست، بوروکراسی، افزایش قروض، شایعه ورشکستگی و انواع و اقسام مسائل اقتصادی دیگر این شرکت را پیوسته ضعیف تر می کرد. به همین دلیل، در سال 2000 برنز تصمیم به ترک زیراکس گرفت. وی در این رابطه عنوان می نماید: مساله اصلا درخواست پول بیشتر نبود. موضوع این بود که من اصلا نمی دانستم در این شرکت چه خبر است و از خود می پرسیدم که زیراکس در حال تبدیل شدن به چه چیزی است.
برنز وقتی این موضوع را با هیات مدیره در میان گذاشت، واکنش جالبی دریافت کرد. آن ها از وی خواهش کردند که در شرکت بماند و ترک شرکت در این شرایط را به ترک همسری مریض و در بستر مانده تشبیه کردند. در این نقطه از زمان بود که برنز متوجه شد تا چه حد برای زیراکس با ارزش است. وی در این باره می گوید:
فکر می کنم این نخستین باری بود که به خودم گفتم شاید روزی بتوانم مدیرعامل این شرکت شوم. بخش مهمی از زندگی حرفه ای برنز با مدیرعامل سابق زیراکس، یعنی آنه مالکاهی (Anne Mulcahy) پیوند خورده است. خانم مالکاهی که از سال 2001 رهبری زیراکس را برعهده گرفت، در کمتر از یک دهه توانست این شرکت ورشکسته را به سود دهی برساند. وی پس از به دست دریافت کار، خیلی زود متوجه شد که شرکت برای پیشرفت ابتدا به راه های سریع برای کسب درآمد نیاز دارد تا با استفاده از آن ساختار خود را ترمیم کند.
کمی بعد وی کسب و کار کالاهایی مانند پرینترهای دسکتاپ را از دایره فعالیت شرکت حذف کرد. با این راهبرد زیراکس به سمت سرویس هایی با سود دهی بالاتر پیش رفت و سطح کسب و کار خود را ارتقا بخشید. مالکاهی، برنز را به عنوان مهره ای کلیدی در تیم تغییر دهنده شرایط زیراکس در نظر گرفت. در این میان، مالکاهی تمرکز خود را روی سرویس های مشتریان و اصلاح سلامت اقتصادی شرکت نهاده و برنز مسئول کارهای روزمره شرکت بود. تقریباً از همان زمان معین بود که برنز به عنوان گزینه اصلی جایگزینی مالکاهی محسوب می گردد.
یاری های مالکاهی به وی در زمینه آموزش روش های مختلف رهبری نیز این حدس را تقویت می بخشید. در نهایت، برنز در جولای سال 2009 به عنوان مدیرعامل شرکت جانشین مالکاهی شد، هر چند که قرار شد تا اواسط سال 2010 مالکاهی همچنان در فرآیند انتقال به برنز یاری کند. رابطه برنز و مالکاهی یک همکاری واقعی بیان شده که برای سال ها به صورت پیروزیت آمیزی تداوم یافت. شیوه مدیریت و شخصیت برنز شاید در بسیاری از موارد با تعاریف کلاسیک متناقض باشد. او بیش از حد رک بوده و نظریه هایش را بدون ملاحظات معمول بیان می نماید.
برنز در آغاز کار خود به عنوان مدیر عامل شرکت گفت: وقتی در درون خانواده هستید، نیازی نیست تا به اندازه زمانی که در خارج از آن هستید، مسایل مختلف را رعایت کنید. من می خواهم تا همه افراد شرکت با یکدیگر برخوردی متمدنانه داشته و با یکدیگر مهربان باشند. اما در عین حال باید با یکدیگر صادق باشیم، زیرا همه ما در یک خانواده قرار داریم. برنز اعتقاد دارد که شرکت باید هر چه سریع تر رشد نموده و بزرگ تر گردد. او در نطق نخست خود به عنوان مدیرعامل، 130 هزار کارمند زیراکس را به کوشش بیشتر، اطمینان به تغییر شرایط و نترس بودن دعوت کرد. از طرف دیگر وی دوست ندارد که به عنوان فرشته نجات زیراکس دیده گردد. برنز می گوید: مدیران قبلی من همگی عقیده داشتند که هیچ گاه نباید بگذارید تا کارمندانتان شما را نگران و آشفته ببینند. به بیانی دیگر آن ها می گفتند نباید جلوی کارمندان عرق کنید. من با این نظر مخالفم و دوست ندارم به عنوان کلیدی برای حل تمام مسائل کنونی نگریسته شوم. من تمام کوششم را می کنم، اما مطمئناً موقعیت هایی در این بین وجود دارد که باعث می گردد من هم عرق کنم.
نکته جالب توجه دیگر درباره برنز، شیوه صحبت وی است که به اعتقاد بسیاری بیش از حد سریع و غیر رسمی است. پس از انتخاب برنز به عنوان مدیرعامل بعضی توصیه کردند که وی روی این موضوع کار نموده و آن را اصلاح کند. با این حال، او اعتقاد دارد که مهم مفهوم کلام و پیامی است که باید رسانده گردد. برنز در این باره می گوید: من زمان زیادی روی این موضوع نمی گذارم که چه طور چیزی را بیان کنم. من شیوه بیان خودم را دارم و نمی توانم از لحن شخص دیگری تقلید کنم.
زندگی شخصی خانم برنز نیز در نوع خود جالب و قابل توجه است. وی به همراه همسر، دختر نوجوان و پسرش که دانشجوی دانشگاه MIT است در نیویورک زندگی می نماید. تیپ رفتاری خاص اورسولا برنز در زندگی شخصی اش نیز بروز پیدا می نماید. وی که در سال 2008 ، نزدیک به نهصد هزار دلار حقوق، 550 هزار دلار پاداش و چهار میلیون دلار سهام دریافت کرد، خریدهای روزانه اش را شخصاً انجام می دهد و مانند بقیه مردم روزانه در صف فروشگاه می ایستد. وقتی از وی پرسیده می گردد که چرا خریدهای روزانه را شخصاً انجام می دهد، با تعجب جواب می دهد: البته، می گردد به من بگویید که دقیقاً چه کسی باید خریدهای من را انجام دهد؟
او به عنوان یک نیویورکی کلاسیک شناخته می گردد. زنی که از محله ای فقیر نشین رشد نموده و هم اکنون درآمدی میلیونی دارد. این که آیا برنز می تواند زیراکس را به عظمت سال های قبل خود بازگرداند یا خیر، سوالی است که برای پاسخ به آن باید چندین سال صبر کرد. البته به طور حتم در این راه وی کار بسیار دشواری را پیشرو دارد. به هرحال، چه او در این کار پیروز گردد و چه شکست بخورد، کارنامه درخشان حرفه ای اش بدون خدشه باقی خواهد ماند. واقعیت این است که بسیاری از مدیران رده بالا نه از طبقه های پایین جامعه، بلکه از خانواده هایی ثروتمند و بانفوذ آمده اند که توانایی پرداخت هزینه تحصیل آن ها و احتمال وارد کردنشان به جریان های قوی اقتصادی را داشته اند. همواره در این میان برنز و برنزهایی نیز وجود دارند که تمام راه را به تنهایی خواهند پیمود.
منبع: الی گشت