جبار باغچه بان؛ معلم دنیای سکوت
به گزارش باشگاه فوتبال بارسلونا، روزنامه شهروند - آیت وکیلیان: جبار باغچه بان، روز و شب بدون اظهار خستگی یا گله مندی از روزگار و بدون توقع کار می کرد. هر چه از عمرش می گذشت بر فعالیتش می اضافه نمود و وقتی به او می گفتند استراحت کن، در پاسخ می گفت مگر نمی دانید هر مسافر قبل از سفر ناچار بیشتر می کوشد تا کارهایش را سامانی بدهد. من هم مسافرم و وقتم تنگ است و کار های ناتمامم بسیار.
تشکیل جماعت تئاتر و مبارزه در راه آزادی نسوان و انتشار مجله زبان که زبان معلمان بود از جمله کوشش های اجتماعی او بود. تأسیس جمعیت بچه ها کرولال و همچنین فعالیت های مختلف فرهنگی مانند تأسیس نخستین کودکستان ایرانی در تبریز و ایجاد روش جدید خواندن و نوشتن کتاب اول برای ترک زبان ها که هدف آن علاوه بر تعلیم، خواندن و نوشتن فارسی بود.
تدریس به بچه ها کرولال و ایجاد زبان مصور و تربیت معلم و سرودن اشعار بچه ها و مبارزه در راه تغییر روش تدریس خواندن و نوشتن و کار های ابتکاری او از قبیل اختراع سمعک استخوانی و تلفن گنگ و ساختن گاه نما و انواع بازی های آموزشی و ... که برای ایران آن زمان سابقه نداشت از دیگر کوشش ها بود.
برای ما این پرسش مهم جلوه می کند که اساسا انسان های خیرخواهی چون جبار باغچه بان چگونه به این فکر رسیده اند و خاستگاه فکری و عملی این افراد از کجا تراوش می کرد؟ برای پاسخ به این پرسش باید زمینه های اجتماعی را بررسی کرد.
چرا جبار زندگینامه خود را نوشت؟
باغچه بان در زمانه خود سیمای روشنی بود که نامرادی های فراوان دید. از زمان کودکی جسته وگریخته داستان هایی را از زندگی پرماجرا و طوفانی ای او خوانده ایم. او خود و آن گونه که ثمینه دخترش روایت می کند از نوشتن کتاب خاطراتش که درواقع انتقام از دوستانش محسوب می شود، مسرور بوده است.
به اندازه ای عذاب در دوران کاری و فعالیت های خیرخواهانه اش از آنان دیده که دیگر جایی برای عفو ندیده است؛ انتقام در حد و اندازه ای که در کتابش به این ناملایمات اشاره کند، همین. از همین رو نمی توان او را در زمره کسانی قرار داد که اهل گذشت نیستند.
از رنجی که برد
وقتی کتاب زندگینامه اش را مطالعه می کنید، در طی ماجرا های شگفت انگیزی که داشته، صدای فریاد او را می توان شنید و علت گرفتاری اش را در دورانی که این کتاب را می نوشت هم می توان مشاهده کرد. فریادی که به صورتی مرموز و پنهان در لابه لای سطر سطر کتابش مستتر است.
سنگینی باری که بر دوشش بود و رنجی که برای به منزل رساندن هدف های انسانی خویش متحمل شده است را می توان به خوبی لمس کرد. اما هیچ گاه از سنگینی این بار گران ننالید و از دردهایش گلایه نکرد و از شکست ناامید نشد و با سختی خاص و شیوه خود قدم به قدم به هدفش نزدیک شد.
در این راه دوستان زیادی او را کمک کردند، اما دوستانی هم بودند که در طول حیاتش تلخ ترین وقایع و سنگلاخ ها را رو به رویش گذاشتند. او هرگز نتوانست گناه آن ها را ببخشد، زیرا اگر اغراض از خنجری که از پشت به من زدند، خرد کردن شخص من بود برایم قابل گذشت بود. ولی ایشان بر مرام ملی و اجتماعی من که مال ملت است خنجر زدند.
این کتاب باغچه بان نه به عنوان یک اثر ادبی و نه به شیوه بزرگان که زندگانی خودنوشت داشتند، بلکه فریادی علیه ظلم بود؛ من دردی دارم و فریاد می زنم و صدای فریاد البته گوشخراش است.
فشار ناراحتی اش شدید بود، چون خود را مدیون جامعه می دانست و حاضر نبود که به خدمات انسانی خود عنوان خدمت به اجتماع بدهد و منت گزار جامعه باشد و این گونه بود که آن را به فریاد آورد. اما کتاب او اعتراض بر مردگان نیست بلکه اعتراض بر ستم زندگانِ بیدار است.
ترس و لرز آن سان که ظلم نامه را می نوشت
باغچه بان هنگامی که زندگینامه اش را می نوشت، از ترس اینکه مبادا آن دوستان او را از این کار منع کنند، برخلاف روش همیشگی اش نوشته خود را برای اصلاح به دوستانش نشان نداد.
باغچه بان در این مورد می گوید: می ترسیدم به من بگویند گذشت کن، درحالی که من این دفاع را واجب و غیرقابل گذشت می دانم و نمی توانم بگویم این نیز بگذرد، زیرا این نیز بگذرد حاصل ناتوانی و بیچارگی و برای تجدید درد و تسلی خاطر ستمدیدگان است. چرا بگذرد؟ تا حد امکان نباید بگذرد. زیراچنانکه سخاوت بیجا موجب گداپروری و مفت خواری است، گذشت های بیجا و بی مورد نیز موجب ستم پروری و بیدادگری است. از این رو این گزارش را بدون صلاحدید و دخالت دوستان و خویشاوندان خود تا آنجا که می توانستم به تن هایی نوشتم. من دردی داشته ام که باید فریاد می زدم و فریاد گوشخراش است. خوشوقتی من این است که این فریاد به گوش شما برسد و بس.
خاستگاه فکری و عملی
جبار باغچه بان محصول مکتب قفقاز است؛ سیدجواد میری جامعه شناس در مورد ریشه های فکری و فرآیندی که باغچه بان را به چنین راهی متوسل کرده به شهروند می گوید کمتر مورخی به جایگاه قفقاز به عنوان تنفسگاه تمدن ایرانی یا موج نوگرایی ایرانی توجه کرده است. قفقاز را می توان جزئی یا پازلی از فلات ایران زمین به حساب آورد. تأثیر قفقاز و تحولات فرهنگی و اجتماعی این ناحیه و مبادلات و مناسبات آن در مواجهه با ایران شرایط ارگانیکی داشته، اما فهم ما از این مسأله ناقص است. منطقه قفقاز به لحاظ ویژگی ها و تکثر های زبانی و قومی و فرهنگی شباهت کم نظیری به فلات ایران زمین دارد.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، قفقاز را وصل کننده تجدد و نوگرایی می داند که نسیم آن از اروپا به روسیه تزاری می آمد و با ورود به قفقاز پالایش و به آذربایجان وارد می شد. در این فرآیند می توان به مناطق دیگری، چون استانبول، کلکته و ایروان هم اشاره کرد که در تشکیل جنبش های کارگری، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ریل گذاری برای ورود اندیشه های جدید به ایران بوده ا ند.
میری می گوید: از میان این مناطق، قفقاز یک منطقه استراتژیک و کانونی بوده است. درواقع پیشگامان دوره گذار ایران که افرادی، چون باغچه بان محصول این شرایط است را می توان به تحولات و مناسبات منطقه قفقاز ربط داد. در این راستا، شکل گیری تئاتر مدرن، شعرنویسی، داستان نویسی و دیگر مصادیق و مظاهر مدرن که به ایران راه پیداکرد، حاصل این مناسبات و تحولات در قفقاز بوده است. شاید برایتان جالب باشد که وقتی سیداشرف الدین گیلانی عنوان کتاب خود را نسیم شمال گذاشت، منظور و غایتش از این عنوان همان نسیمی بوده که از اروپا آغاز شد و با اخذ و اقتباس این موج از سوی تزار ها و دریافت آن توسط قفقاز راهی بود که ایران نیز از این نسیم بی نصیب نماند.
مکتب تبریز در تداوم مکتب قفقاز
تبریز به عنوان یکی از پیشگامان عصر جدید و مروج مکتب نوگرایی در ایران محسوب می شود. این نوگرایی را مردان فاخر آن دیار در عرصه های مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به جامعه ایران هدیه کرده اند.
مکتب آموزش مدرن نیز یکی از مولفه های این فرآیند جدید در ایران و البته در تبریز بوده است. از میرزا رشدیه که کوشش های زیادی در راه ترویج آموزش جدید در این شهر انجام داد تا جبار باغچه بان که در عصر هویت نداشتن بچه ها استثنایی، به آن هویت بخشید.
کوششگر برای عرصه تعلیم و تربیت
سیدجواد میری در مورد فرآیند تحول آفرینی باغچه بان در امور خیر می گوید: اگر همسو با دیدگاه صاحب نظران، دوران کودکی را یکی از مهم ترین ادوار فرهنگ سازی و تحول آفرینی شخصی و اجتماعی بدانیم، بی شک نام جبار باغچه بان به عنوان یکی از تاثیرگذارترین شخصیت ها در حوزه کودک و نوجوان همواره بر بدنه این مرزوبوم ثبت شده و ماندگار است. مردی که از بدو ورود به ایران تا آخرین لحظات زندگی همواره در تکاپو برای ارایه راه چارهی مناسب، خلاق و پیشرو در راستا تعلیم و تربیت بچه ها بود .
او در ادامه به شرایط سخت باغچه بان در امر آموزش اشاره می کند و می گوید: تاسیس نخستین کودکستان، مدرسه ناشنوایان، نمایش و نمایشنامه کودک و نوجوان و ارایه راه چاره هایی برای کمک به درک مفاهیم آموزشی آن هم در دورانی که نه دولت برنامه هدفمندی در کشور برای این موضوعات مدنظرداشت و نه مردم شناختی از آن داشتند، بی شک مهر تاییدی بر توانمندی های او است .
نوآوری های مکتب باغچه بان
باغچه بان از همان آغاز شیوه آموزش سنتی را کنار گذاشت. لحظه ای آرام و قرار نداشت و هر روز با فکری تازه پا به مدرسه می گذاشت. نوآوری های ا و در آن روزگار مانند شعبده بازی شگفتی و تحسین همه را برمی انگیخت و برای نخستین بار برای آموزش جغرافیا از نقشه ای استفاده کرد که خود آن را ساخته بود. آن نقشه شامل دو تخته ساده بود که روی آن نمونه ای از دریا و اقیانوس و پدیده های طبیعی نشان داده شده بود .
باغچه بان علاوه بر استعداد و عشق به معلمی، استعداد شاعری، نقاشی، روزنامه نویسی، بازیگری و حتی قالب کاری داشت که از همه این توانایی ها برای آموزش هر چه بهتر دانش آموزان کمک می گرفت. او نمایشنامه می نوشت و بچه ها آن را اجرامی کردند. به علاوه، باغچه بان برای نخستین بار لباس های یک شکل و برنامه ورزشی برای دانش آموزان تدارک دید .
تو به خاطر من مسلمان شدی
یکی دیگر از کار های ارزنده باغچه بان، بنیان گذاری کلاسی برای آموزش به دانش آموزان کرولال بود. هنگامی که این فکر نو را با رئیس آموزش وپرورش آن زمان (رئیس فرهنگ) در میان گذاشت، در برابر شور و هیجان خود با این پاسخ دل سردکننده روبه رو شد که اگر تو چنین استعداد و قدرتی داری که لال ها را زبان دار کنی، بهتر است زبان فارسی را در باغچه اطفال بیشتر کنی. ما به آموزش زبان فارسی به این مردم ترک زبان بیشتر نیاز داریم تا زبان دار کردن کرولال ها.
اما این سخنان دل سرد کننده و کارشکنی های بسیار دیگر، باغچه بان را در راهی که در پیش گرفته بود، سست نکرد، او دو روز پس از شنیدن آن سخنان، اعلان ثبت نام را در مدرسه نصب کرد. این اعلان، سروصدای بسکمک به پا کرد تا آنجا که یکی از دوستانش به او گفت: تو دشمن آبروی خود هستی. چرا فکر نکردی که یهودی ها با همه زرنگی شان نتوانسته اند در تبریز مغازه باز کنند؟ این دکان چیست که تو باز کرده ای؟ مگر تو پیغمبری که می خواهی لال ها را زبان دار کنی؟ من تا به حال نماز نخوانده ام. اما امشب می خوانم و از خدا برای تو شفا می خواهم و باغچه بان چه نیکو به او گفت: این نخستین معجزه من که آدم کافری مثل تو به خاطر من مسلمان شد.
یادگار و میراث
جبار باغچه بان خاتمه درحالی در چهارم آذر سال 1345 چشم از جهان فرو بست که نام او نه فقط به لحاظ اجرای نخستین نمایش کودک و نوجوان بلکه به علت آغازگری او در نمایشنامه نویسی کودک، سرودن اشعار نمایشی، همسرایی اشخاص، آهنگسازی، ماسک سازی، تن پوش های عروسکی، صحنه پردازی، بازیگری و سرودخوانی بچه ها و سکوسازی به عنوان پدر تئاتر کودک و نوجوان در کشور ثبت شد .
باغچه اطفال آغاز راهی برای بچه ها بی هویت
جبار باغچه بان زاده ایروان، نویسنده و آموزگار پیشگام بچه ها، بنیان گذار کودکستان باغچه اطفال، بنیان گذار آموزش ناشنوایان، مخترع تلفن گنگ برای ناشنوایان، پایه گذار جمعیت حمایت از بچه ها کرولال و مبتکر تقویم گاهنامه بصری بوده است.
باغچه بان سال 1303 با همکاری آقای فیوضات، رئیس آموزش وپرورش آن زمان آذربایجان، کودکستانی با نام باغچه اطفال بنیان گذاری کرد و با نوآوری های خود برنامه هایی ازجمله کاردستی، نقاشی، بازی، نمایش، سرود، شعر، قصه و … در آن آموزش داد. او نام باغچه بان را برای مربیان این کودکستان همچنین نام خانوادگی خود برگزید .
منبع: برترین ها