مترصد قضاوت مردم باشیم
به گزارش باشگاه فوتبال بارسلونا، تهران (پانا) - آن طور که خودش می گوید مزه شهرت و جلوی دوربین بودن را سال 54 با مجموعه شهر من شیراز چشید اما بدون تکیه بر حافظه طولانی مدت در دسترس ترین تصویر امین تارخ، شیخ حسن جوری در مجموعه سربداران است؛ نقشی که به همراه بوعلی سینا به پرسونای بازیگر او در تلویزیون بدل شد: تاریخی اما آشنا با مخاطب.
به گزارش ایران، سفر سبز، اغماء، معصومیت از دست رفته، جراحت و... مجموعه هایی است که با تصویر امین تارخ به خاطر می آوریم و نشانه ای است بر این ادعا که مخاطب تلویزیون این کارها را با اعتماد به انتخاب او جدی تر پیگیری نموده است. پیش از تلویزیون اما امین تارخ در تئاتر و سینما ظاهر شد. مرگ یزدگرد بهرام بیضایی که روی صحنه رفت اما نسخه سینمایی آن رنگ پرده را ندید اولین و از مهم ترین تجربه های سینمایی او بود. تجربیاتی که بعدها با دانیال سرب (مسعود کیمیایی)، حسام سارا (داریوش مهرجویی)، جلال الدین مادر و طاهر دلشدگان (علی حاتمی) کامل تر شد. در کارنامه کاری او البته کارهای زیادی از جمله چمدان، پرنده کوچک خوشبختی، رئیس، پرونده هاوانا، عشق +2 و... هم وجود دارد. غیر از بازیگری از مهم ترین و تأثیرگذارترین فعالیت های او تأسیس اولین مدرسه بازیگری در تهران (کارگاه آزاد بازیگری) است. با او که خود را معلم می داند و پرهیز دارد از اینکه به عنوان استاد از او یاد گردد درباره بازیگری، رؤیای ستاره شدن، ستاره سازی در سینما، دستمزدهای کلان بازیگران و البته بهانه این گفت وگو یعنی سریال آقازاده صحبت نموده ایم.
یک نویسنده یا کارگردان با نوشتن فیلمنامه یا ساخت اثر به القای معنای موردنظرش دست پیدا می نماید. در زمینه بازیگری چقدر این امکان از طریق انتخاب نقش حاصل می گردد؟
هر بازیگر مسئولیتی در قبال خودش دارد که به لحاظ حرفه ای انتخاب غلط نکند. معیارهایی برای تشخیص غلط و درست یک انتخاب وجود دارد و اولین آن فیلمنامه است. اینکه پیغام فیلم متناسب با زمانه است و احتیاج اجتماعی آن احساس می گردد یا نه، از جمله دغدغه هایی است که یک بازیگر می تواند داشته باشد.
در مقایسه با دهه 60 و 70 و نقش آفرینی در فیلم هایی همچون مرگ یزدگرد، سرب، مادر، دلشدگان و سارا چقدر در دو دهه اخیر پاسخ دادن به این دغدغه ها از طرق انتخاب نقش میسر شده است؟
فیلم هایی را مثال زدید که به ذات خاصیت ماندگاری دارند و تاریخ مصرف ندارند. مرگ یزدگرد از مقطع تاریخی می گوید که در طول تاریخ تکرار شده و در آینده هم می تواند تکرار گردد اما اینکه این نگاه، چگونه تحلیل گردد و به زبانی بیان گردد که با مخاطب ارتباط برقرار کند و آگاهی بدهد مهم است. این فیلم یک اتفاق تاریخی تکرار شونده را به نمایش می گذارد و هشدار می دهد که باز تکرار نگردد. دلشدگان و سرب هم جنبه تاریخی دارند و مربوط به این مملکت و معضلات آن در برهه تاریخی خاص هستند. دلشدگان در قالب قصه ای شنیدنی کوشش یک گروه موسیقی را برای حفظ گوشه ها و ردیف های آواز ایرانی روایت می نماید تا توجه نسل های بعدی را به کوشش و انتخاب این افراد جلب کند. نمونه این نسل سلطان آواز، محمدرضا شجریان است نه صرفاً به خاطر حضور در این اثر که حساسیت و وسواس و احساس مسئولیتش از او شخصیتی ماندگار می سازد. با این نگاه دلشدگان فیلم ارزشمندی است و به عنوان بازیگر حضور در آن باعث افتخار است. سرب راجع به مقطعی است که کشمکش های سیاسی عجیب و غریبی وجود دارد و باید درباره آن صحبت و تحلیل ارائه گردد. مادر تاریخی نیست اما از مهم ترین واقعیت زندگی یعنی مرگ حرف می زند. آنقدر راجع به مرگ شیرین صحبت می نماید که به باور تماشاگر می نشیند که مرگ هم بخشی از زندگی است و وقتی واقعیت آن را درک کنیم، به معرفتی می رسیم که پذیرش آن را شیرین می نماید. جدا از اینکه همکاری با بیضایی، کیمیایی، مهرجویی و حاتمی فی نفسه افتخار است؛ اینکه در شکل گیری فیلم ماندگاری سهیم باشی دلگرم نماینده است.
اگر قرار باشد در آقازاده ردی از همین نگاه و دغدغه را پیدا کنیم به کجا می رسیم.
آقازاده یک اتفاق در سریال سازی است. شاید برای اولین بار هیچ خط قرمزی محدودیتی برای اثر نمایشی ایجاد ننموده است. حرف هایی که نمی گردد در روزنامه ها نوشت در این سریال مطرح شد. درددل مردم و آنچه در ذهن داشتند بیان شد. آنقدر درست به تجزیه و تحلیل مناسبات پشت پرده سیاسی و اقتصادی پرداخت که تماشاگر خودش را در سریال پیدا کرد. این دست مناسبات خشن است اما تیزهوشی و خلاقیت نویسنده و کارگردان بستری فراهم کرد که خشونت حرف اول را نزند. عشق در کمال لطافت در بستر اصلی قصه وجود داشت و در پناه آن ارتباطات خشن و پشت پرده اقتصادی، اختلاس و معضلات پیچیده معیشتی به شکل روشنی به چشم و گوش تماشاگر رسید. تماشاگر نفسی راحت کشید که بالاخره حرفم زده شد. اینکه حرف مخاطب در سریال مطرح گردد برای من جذابیت زیادی دارد.
بله آقازاده در دیالو گ هایش از مسائل اقتصادی مردم گفت و به فساد در دستگاه های دولتی و مفسدین قوه قضائیه اشاره نمود اما از گزارش های روزنامه ای فراتر نرفت. همه این پشت پرده هایی که گفتید اطلاعاتی است که مخاطب بواسطه دسترسی آزاد به اطلاعات در فضای مجازی با آن آشناست.
اما مردم پیچیدگی های آن را نمی شناختند. بارها گفته ام که در تاکسی، مراکز خرید، گفت و گوهای تلفنی و... این مباحث از زبان مردم شنیده می گردد اما نمی گردد گفت حالا که مردم می دانند نباید چگونگی مناسبات پشت پرده مطرح گردد. در فضای اجتماعی هم این حرف ها گفته می گردد! بله درست است اما در این فضا خیلی حرف ها مطرح می گردد که آن را بی اعتبار می نماید یا گاهی اوقات به نوعی استفاده می گردد که نمی توان به آن اعتماد کرد. اینکه تمامی این مباحث بدرستی در یک اثر نمایشی ارائه و تجزیه و تحلیل گردد، آگاهی دهنده است و برای مخاطب هم جذابیت بیشتری دارد.
یعنی شما معتقدید تجزیه و تحلیل شده، آن هم با بیان درست نمایشی!
درباره یک اثر نمایشی هیچ چیز را نمی گردد با قاطعیت گفت. هر اثری مخالفان و موافقانی دارد اما با قاطعیت می توان گفت طرفداران این سریال بیشتر از مخالفانش بودند. خیلی ها با آن ارتباط دریافتد و از تماشایش لذت بردند. بخشی از هنر، لذت بخشیدن به تماشاگر است. من معتقدم درصد بالایی از مردم لذت بردند و آگاهی دریافتد و اینها مؤلفه های کمی نیست، اهمیت زیادی دارد.
گفت وگوی بیشتر در این باره به حوزه نویسنده و کارگردان مرتبط می گردد. راجع به نقش حاج رضا و پذیرش آن صحبت کنیم. این نقش شبیه اغلب نقش های شما میل رفتن به سوی آرامش عرفانی دارد که نمونه درخشانش را در جلال الدین مادر و طاهر دلشدگان دیدیم و بعدتر در آثار مناسبتی مثل اغماء، معصومیت از دست رفته، جراحت، سفر سبز، رهایم کن و... تکرار همین احوال را می بینیم.
طبیعی است که تماشاگر حاج رضا را از بازیگری که شبیه این نقش ها را از او دیده، بهتر قبول کند. همین که آقای عنقا علاقه داشت من این نقش را بازی کنم نشانگر آن است که نگاهی به کارهای گذشته ام داشته است. در مصاحبه ای هم گفتند که حاج رضاهای زیادی در آثار نمایشی دیده شده اما حاج رضای سفر سبز تأثیرگذارتر بود. به همین دلیل حتی اصرار به استفاده از نام حاج رضا داشتند تا بهره ای از کاراکتر سفر سبز داشته باشد. اگرچه حاج رضایآقازاده محصول نوشته حامد عنقا و راهنمایی ها و حمایت های کارگردان است. حاج رضایی که اگر جنگ رفته با اعتقاد رفته و اگر کنار کشیده به خاطر همین اعتقاداتش است، یک جاهایی تشخیص داده فعال نباشد و صرفاً ناظر باشد و جاهایی صلاح دیده به ماجرا ورود کند. نمونه شبیه او در جامعه ما حضور دارند. گر چه تعداد آدم هایی از جنس بحری بیشتر است اما حاج رضاها هم هستند ولی تعدادشان بسیار کم است. کسانی را می شناسم که با قطع نخاع و آسیب های به جا مانده از جنگ گوشه ای بی توقع زندگی می نمایند بدون اینکه نظری به برداشت های مادی و قدرت داشته باشند. کامنت های بسکمک بخصوص از نسل جوان دریافت کردم که حسرت حضور حاج رضاها را می خوردند. وقتی کاراکتری با این همه خصوصیات مثبت تبدیل به آرزو می گردد معنی اش این است که یک چیزی می لنگد. این لنگیدن را تماشاگر بدرستی می فهمد. به اعتقاد من، حاج رضا تأثیری را که باید بگذارد در حد پرداخت کاراکتر از طریق کارگردان و نویسنده گذاشت. در این تأثیر من هم سهم اندکی داشتم.
اما قبول دارید چند وجهی نیست، گاهی اغراق آمیز می گردد و ممکن است واپس زدگی ایجاد کند.
می گویید حاج رضا چند وجهی نیست؟
بله و زیادی سفید است.
قبول ندارم که حاج رضا تک بعدی بوده باشد. کاراکترهایی هستند که قرار است خوب مطلق باشند برای اینکه بد مطلق هم تجزیه و تحلیل گردد. این درست است که کسی سفید سفید نیست و کسی هم سیاه سیاه نیست. یک جا در حد اشاره از سوی بحری به حاج رضا خطاب می گردد که تو هم همه جا بودی و خودت را کنار کشیدی، اگر جایی جلسه مهمی بود تو هم دعوت شدی و شرکت داشتی. ممکن است بگویید اینها که اشاره وار است اما همین اشاره ها و همین که به ماجرای حسن ورود می نماید و شهادت می دهد یعنی مسئولیت سرش می گردد، پس می تواند خوب مطلق نباشد. در سیاهی هم شرکت می نماید و نقش خودش را دارد. در ادامه پاسخ به سؤال شما باید بگویم به لحاظ نمایشی اتفاق بدی نیست که کسی ظلمت را نشان بدهد و دیگری نور را. یک نفر ظلم را نشان دهد و کس دیگر عدالت را. چیستی و ماهیت نور و سیاهی باید در قالب کاراکترهای مختلف شناسانده گردد.
اما همین وجه اعتراضی هم که اشاره می کنید فی نفسه ویژگی مثبتی است. اگرچه در جامعه ما این اعتراض ها بیشتر از جانب کارگرزاده ها بوده تا آقازاده هایی از جنس حامد و پدرش. می خواهید بگویید این وجه اعتراضی شما را ترغیب به قبول نقش نموده؟
حاج رضا معترض است و در همان خلوتکده خودش هم پیوسته این ویژگی و ادب کردن را دارد. به حسن می گوید مگر بازپرس را شما مشخص می کنید! مگر بازپرس ها به دهان شما نگاه می نمایند! به جای اینکه نگران بنز ضدگلوله و تعداد محافظ تان باشید، بروید در خیابان و زندگی مردم را ببینید. این فرهنگ اعتراضی از جانب حاج رضا در طول فیلمنامه جاری است. مقصودم این است که حاج رضا به معنای عارفی که گوشه عزلت نشسته و کاری به مناسبات اجتماعی ندارد، روزی چند عدد بادام می خورد، سختی می کشد و.... عارف نیست اما اعتقاد عارفانه دارد، شبیه بسکمک از شخصیت های صاحب اعتقادی که در ایران زندگی می نمایند و عرفان پنهان و آشکار دارند.
پیش از این گفته بودید که فیلم هایی با این خصوصیات در انتخاب شما برای پذیرش نقش جایی ندارند؛ سیاسی، سفارشی و تجاری. آقازاده برخلاف این مانیفست شما در پذیرش نقش نیست؟
به خاطر ندارم، چنین چیزی را با چنین صراحتی گفته باشم. بعضی فیلم ها تبلیغات یکطرفه صرف است، یعنی تبلیغات یک شخصیت یا نگاه است. اگر این نگاه تکیه بر مناسبت سیاسی باشد که همه گیر هم نیست طبیعی است که احتمال بدهم سفارشی است و صلاح بدانم در آن نباشم. درست است که بازیگر کارش بازیگری است و باید کارش را بکند، اما واقعیت این است که باید مترصد نگاه و قضاوت مردم هم باشد و به سؤال آنها پاسخ بدهد که داری چه چیز را به من القا می کنی؟ می خواهی از نگاهی غیرقابل دفاع حمایت کنی؟ یا این قضاوت را از آنها بپذیرد که به عنوان یک بازیگر اگر در این جریان شرکت نمی کردی بهتر بود! از جانب من این دست رعایت ها در انتخاب نقش وجود دارد.
قبل از صحبت راجع به اما و اگرهای بازیگری بگویید چطور شد که به بازیگری علاقه مند شدید؟
کلاس اول متوسطه بازیگری را آغاز کردم. در دبیرستان حیات شیراز. دیدن بازی احمد سپاسدار، جمشید اسماعیل خانی، مجید افشاریان، قدرت الله پدیدار و حمید مظفری باعث شد به بازیگری تئاتر علاقه مند شوم. برای آغاز هم به همان ها مراجعه کردم و آنها دستم را دریافتد. در 14 سالگی نقش نوجوانی کوروش کبیر را بازی می کردم. سال ششم متوسطه تصمیم گرفتم کار نکنم و تکیه ام بر ادامه تحصیل باشد. هرسال 10-11 تجدید می آوردم اما آن سال باید یک ضرب قبول می شدم تا به دانشکده راه پیدا کنم. فهمیده بودم که بهترین روش برای ادامه راستا، یادگیری آکادمیک است. مثل هرشهرستانی دیگری تشخیص دادم که اتفاقات اصلی در تهران می افتد. تصمیم گرفتم هر طور شده باید خودم را به عرصه آکادمیک شهری که اتفاقات هنری در آن جاری است برسانم. آن سال بدون تجدیدی و با معدل 15 و خرده ای قبول شدم. اتفاق غریبی بود. تشویق های مادرم خیلی مؤثر بود. اگر پیگیری او نبود پیروز به دریافت دیپلم هم نمی شدم. ما خانواده مرفهی نبودیم. حتی سر پرداخت شهریه مادرم با مسئولان فرهنگی چانه زنی می کرد تا 98 تومان را تبدیل به 8 تومان کند. با همین مرارت ها وارد دانشکده شدم و با دکتر کوثر آشنا شدم. به لحاظ حرفه ای هر چه دارم و ندارم از ایشان است.
آن روزها رؤیای ستاره شدن داشتید؟
اصلاً به این چیزها فکر نمی کردم. موقعی که در تهران تئاتر کار می کردم، تمام حسم این بود که من خوشبختم. من همان را می خواستم. لورنزاچیو و اتللو را که کار کردم فکر می کردم من دنبال همین بودم و از کار لذت می بردم. سال 54 در سریال 13 قسمتی شهر من شیراز هم شهرت را مزه کردم و هم جلوی دوربین بودن را.
اساساً موافق ستاره سازی در سینما هستید؟
به شرط این که ستاره را به زور و تعارف تحمیل ننمایند. استار از طریق و انتخاب مردم ساخته می گردد. مردم تشخیص می دهند چه کسی ستاره است و چه کسی نیست. هیچکس تصمیم نگرفت که شهاب حسینی و نوید محمدزاده را ستاره کند. آنقدر خوب رشد کردند و هنرشان را ارائه دادند که ستاره شدند. چه بخواهند و چه نخواهند اینها ستاره هستند. ستاره هایی که در بازیگری تأثیرگذار هستند. فقط به تیپ و قیافه نیست. گو اینکه هر دو آنها ماشاءالله زیبا هم هستند. اما کسی راجع به چهره شان تبلیغ و صحبت نکرد. هرجا حرف از شهاب حسینی و نوید محمدزاده بود حرف بازیشان بود. هنر بازیگری شان از آنها ستاره ساخت. بدیهی است که آنها در فروش و انتقال مفاهیم نهفته در فیلم و... تأثیر دارند. اصلاً مخالف ستاره سازی نیستم و حمایت هم می کنم.
یعنی شما بر این باور هستید که بازیگران مؤلفه مشخص نماینده در فروش فیلم هستند؟
فیلم باید فیلم قابل دفاعی باشد تا ستاره هم سهم خودش را داشته باشد. یک فیلم بد را 10 ستاره هم نمی توانند نجات دهند. فیلمی که فیلمنامه و کارگردان و بازیگران خوب دارد مطمئناً ستاره هایش سهم خوبی در فروش آن خواهد داشت. فیلمی بدون این پارامترها با یک ستاره که چه عرض کنم، هشت خورشید هم نجاتش نمی دهد.
با این نگاه حتماً دستمزدهای کلان بازیگری را هم تأیید می کنید.
چه دستمزد کلانی خانم! کی گفته دستمزد کلان. تصور کنید یک نفر برای سریالی 3 میلیارد بگیرد. حساب کنید قبل از این سریال چند ماه و چند سال بیکار بوده است. نه این که فیلم و سریالی پیشنهاد نشده باشد او نخواسته هر پیشنهادی را قبول کند. بعد از این سریال هم ممکن است یک سال بیکاری بکشد. حالا دستمزدی که گرفته را تقسیم بر تعداد ماه های بیکاری کنید، رقم عجیب و غریبی نمی گردد. باید نگرانی نسبت به آینده را هم به این دغدغه ها اضافه نمود. 45 سالگی را که رد کنی دیگر از دستمزدهای خوب خبری نیست. خیلی از بازیگران برای حمایت از تهیه نماینده دستمزدهای کم دریافت نموده اند اما در آخر بازنده کسی است که دستمزد کمتری گرفته است.
این روزها که ستاره های سینما بیکار نمی مانند. همین سال جاری با وجود شیوع کرونا خیلی هایشان با ترافیک کاری روبرو بودند. مسأله و مسئله ای که وجود دارد بالا رفتن سرمایه فراوری فیلم است که ناعادلانه تقسیم می گردد و بیشترین سهم به بازیگران می رسد.
ربطی ندارد. حرفی که می خواهم بزنم مقایسه درست و جامعی نیست اما شاید بهتر منظور من را برساند. خیلی ها وارد تجارت می شوند اما آنهایی که هوش اقتصادی دارند و درست عمل می نمایند برنده این میدان هستند و تاجرهای پیروزی می شوند. این تقصیر آدم باهوش نیست. تقصیر آدم کم هوش و کم حواس است. آدم باهوش می داند چه انتخابی درست است.
در کارگاه های بازیگریتان چقدر راجع به این مباحث صحبت می کنید. مثلاً به جز تکنیک های بازیگری درباره ظرفیت ستاره شدن هم صحبت می کنید؟
بله، تا آنجایی که گوشی برای شنیدن و هوشی برای فهمیدن باشد. همواره گفته ام که همه چیز را از همین زیرزمین (کارگاه آموزشی) تجربه کنید. سختی حرفه و این سرما و گرما را تحمل نکنید بلکه از آن لذت ببرید. آمادگی پیدا کنید برای بازی در چله زمستان و سرمای ده درجه زیر صفر کویر اطراف یزد و کاشان، یا تجربه ای باشد برای گرمای بالای 50 درجه آبادان. بنابراین از اینکه با فعالیت بدنی خیس عرق می شوید گلایه نکنید، باید کنار بیایید و اصلاً لذت ببرید. چند سال پیش به یکی از هنرجوهایم گفتم تو بازیگر خوبی می شوی اما الان نه! 10 سال دیگر. خودش می گفت آن شب سرم را به دستم گرفته بودم که چطور این 10 سال را تحمل کنم. روزی که کاندیدای سیمرغ شد دقیقاً 30 سالش بود. خیلی هم خوش درخشید. تحمل و صبوری کرد البته نه به این معنا که 10 سال کار نکند بلکه دست از کوشش برنداشت. باید فیلم ببینید، خودتان را به تئاتر نزدیک کنید حتی اگر هدفتان سینما باشد. در تئاتر است که بازیگر استخوان می ترکاند، معضلات بیان و بدن و خلاقیت را عملاً مشاهده و تجربه می نماید. هروقت هم بازیگر مطرحی شدید فکر نکنید کار تمام شده تازه از این به بعد مسئولیت تان سنگین می گردد و باید بیشتر مراقبت کنید. باید به روز باشید و هیچ وقت تصور نکنید که به قله رسیده اید. هر چقدر شناخته تر شدید باز باید باور کنید در دامنه کوه هستید. هنوز تپه های دیگری مانده که به کوه و قله برسید.
عموماً چقدر پیش بینی تان راجع به آینده بازیگری درست است؟ مثلاً راجع به ترانه علیدوستی فکر می کردید چنین بازیگر درخشانی گردد؟
دقیقاً فکر می کردم. دو سه باری رخ داده که در اتودهای بداهه و گروهی سر کلاس متوجه شده ام. مثلاً از میان سه نفر، یکی کارش درست است و دو نفر دیگر کمکی نمی نمایند و انرژی او را هم می گیرند. در این مواقع خودم وارد شدم تا جایی که عقلم رسیده و توانم کمک نموده کوشش کردم به سمت و سوی درست تری راهنمایی گردد. در صورت احتیاج گاهی با بچه ها همراهی می کنم اما این که مثل یک پارتنر کنارشان قرار بگیرم به ندرت پیش می آید. یکی از این آدم ها ترانه علیدوستی است و دیگری بیتا بادران.
یک بازیگر این توانایی را دارد که تشخیص دهد آدم ها کجا خودشان هستند و کجا نقش بازی می نمایند.
بله. این توان را مطمئنم که دارم.
بعضی می گویند ما جامعه ایران خیلی نقش بازی می کنیم؟
اوه. تا دلتان بخواهد. علاوه بر اینکه همه داریم برای هم بازی می کنیم بعضی وقت ها به شکل جدی همدیگر را فریب می دهیم. قصد توهین ندارم و امیدوارم برداشت بدی از حرف هایم نگردد اما فکر می کنم بس که اختلاس و دزدی های کلان دیده ایم این سوء تفاهم پیش آمده که می توانیم دست در جیب هم بکنیم.
چندی پیش بازار حرف و حدیث ها راجع به سوء استفاده اقتصادی و اخلاقی از علاقه مندان بازیگری گرم شد. چطور می گردد راجع به این مسائل صحبت کرد که از یک سو ذهنیت منفی نسبت به اهالی سینما ایجاد نگردد و خانواده ها تصور ننمایند که فضای سینما آلوده است و هم در عین حال هشداری باشد برای آنهایی که خام دستانه و خیال پردازانه در سودای ستاره شدن هستند؟
در یک کلام می گویم غیر از درصد بسیار اندکی، فضای بازیگری سینما از دیگر فضاهایی که در جامعه هست بسیار سالمتر است.
منبع: خبرگزاری پانا